دخترکی بود نا بینا. از خودش نفرت داشت از همه دنیا نفرت داشت. ارزو داشت که یک روز دنیا رو ببیند همش میگفت اگه بتونم دنیا روببینم قول میدم که بایه ادم نا بینا ازدواج کنم. گذشت وان روز رسیدبسری که دختر را دوست داشت دوچشمش را به عشق زندگی اش بخشید. دخترک به ارزویش رسی بعد از روز ها پسر پیش دختر امد و.....
سلام دوستان عزیزی که میاید تو وبلاگم میگیدبه سایت یاوبلاگ وبسایتتون سربزنم محض اطلاع باید بگم کهمن وقت گشت وگذار تو اینترنت و ندارم پس بیخودی خودتونو خسته نکنید اما اگرم مینویسید ممن تایید میکنم تا بقیه بهش سربزنن
$$$$DON'T FORGET COMMENT$$$$
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان جملات
زیبا و
آدرس
beautifulhut.LXB.ir لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.